• امروز : جمعه - ۵ بهمن - ۱۴۰۳
  • برابر با : 25 - رجب - 1446
  • برابر با : Friday - 24 January - 2025
1
گفتگو با فرخ شایسته شیرازی؛

نجواهای هنرمند نقاشی که از پاپ آرت به سبک شخصی رسید/ رنگ سیاه در آثارم جایی ندارد

  • کد خبر : 24100
نجواهای هنرمند نقاشی که از پاپ آرت به سبک شخصی رسید/ رنگ سیاه در آثارم جایی ندارد
فرخ شایسته با اشاره به تاثیر مینی‌مالیسم در نقاشی‌هایش، آثارش را نجواگونه برشمرد که مخاطب را به خلوت می‌برند و او را کاملا از اطرافش غافل می‌کنند.

به گزارش یکتا هنر، فرخ شایسته شیرازی هنرمند نقاش و نگارگر معاصر و فرزند صدرالدین شایسته شیرازی است که یکی از شاگردان کمال‌الملک بود. شایسته از کودکی به واسطه پدر، وام دار میراث هنرهای ایرانی و به ویژه نگارگری می‌شود که نگاه ریزبین او به پدیده‌ها را برایش به ارمغان می‌آورد. علاوه بر این، شایسته به دیگر افق‌های جهان می‌نگرد و همسفر با آفتاب میراث ملی را با نوگرایی غربی و سنت‌های شرقی در هم می‌آمیزد. اینک در آستانه هفتاد سالگی ره آورد سه دوره کاری فرخ شایسته در ایران، آمریکا و ژاپن در نمایش است. هر کدام از بخش‌های نمایشگاه آثار شایسته، یک دوره کاری او (شیراز و تهران / اروپا و آمریکا / ژاپن) را به نمایش گذاشته است که همگی آثار در قطع‌های کوچک روی دیوار دیده می‌شوند.

به بهانه برگزاری نمایشگاه «همسفر با آفتاب» از فرخ شایسته دعوت کردیم به خبرگزاری مهر بیاید تا پای تجربیات، خاطرات و نظراتش درباره سبک و شیوه کاری‌اش بنشینیم.

مشروح این گفتگو را در ادامه می‌خوانید.

نجواهای هنرمند نقاشی که از پاپ آرت به سبک شخصی رسید

* آقای شایسته ۳ دوره حرفه‌ای کاری شما در نمایشگاه «همسفر با آفتاب» در معرض دید عموم قرار گرفته است که همگی آنها در قالب تابلوهایی با قطع‌های کوچک روی دیوار موزه هنرهای معاصر تهران رفته است. لطفاً درباره این آثار توضیح بدهید.

نمایشگاه «همسفر با آفتاب» مروری بر آثار من است که طیف چند ده‌ساله‌ای از فعالیت هنری‌ام را پوشش می‌دهد. اولین آثاری که در نمایشگاه دیده می‌شوند آثاری هستند که من در حدود ۸ تا ۱۲ سالگی در شیراز ترسیم کردم. یکی از آثار موجود در نمایشگاه را نیز زمانی کشیدم که در تهران بودم. آن روزها ۱۷ یا ۱۸ سال داشتم.

سپس برای تحصیل به آمریکا رفتم و سبک کارهایم تغییری اساسی داشت. بعد از فارغ‌التحصیلی هم به ژاپن رفتم و به مدت ۴ سال به زبان انگلیسی در یک دانشگاه آمریکایی که در کیوتو واقع شده است، تدریس کردم و در همان مدت به زبان ژاپنی تحصیل کردم. سپس به مدت ۲۶ سال در اوکیناوا زندگی و در دانشگاه اوکیناوا به زبان ژاپنی تدریس کردم.

* پدر شما، صدرالدین شایسته شیرازی شیوه «پرداز» که خاص نگارگری و نقاشی ایران بوده است، به کمال در نگاره‌هایش اجرا می‌کرد. بنابراین می‌خواهم کمی به عقب برگردم و بدانم که شما از شیوه «پرداز» در مکتب شیراز که پدرتان بنا نهاده بود، در آثارتان وام گرفته‌اید؟ در واقع می‌خواهم بدانم که چقدر پدرتان روی کار شما تأثیر داشته است؟

در کودکی من با پدرم زندگی نمی‌کردم و از زمانی که به دنیا آمدم تا سن ۷ سالگی فقط با مادرم بودم، منتها از سن ۴ سالگی کار نقاشی را به صورت خودجوش شروع کردم البته پدرم نقاش بود و من هم جمعه‌ها به دیدارش می‌رفتم و شاید همین دیدارها، سبب شد به نقاشی علاقه‌مند شوم.

در هر حال، من خودم را وام‌دار لطفعلی شیرازی نقاش صاحب سبک سده سیزدهم هجری قمری می‌دانم که واژه صورتگر پشت نام لطفعلی شیرازی می‌آید که این لقب صحیح نیست چون در واقع نوه لطفعلی‌خان واژه صورتگر را به عنوان نام فامیلی انتخاب کرده بود. پدر من ابتدا برای تحصیل منطق نزد فرصت‌الدوله شیرازی رفت و در آنجا متوجه شد که کلاس نقاشی هم تشکیل می‌شود. او سپس به تهران رفت تا در هنرستان کمال‌الملک تحصیل کند و ۷ سال شاگرد کمال‌الملک بود. شاید برایتان جالب باشد که بدانید از میان شاگردان فرصت‌الدوله شیرازی، فقط پدر من نقاش شد. وقتی کمال‌الملک به نیشابور رفت، پدر من هم به شیراز برگشت و من به هر تقدیر بعد از ۷ سالگی با پدرم زندگی کردم و از همان موقع پدرم تأثیر بیشتری روی زندگی‌ام گذاشت.

* علی‌رغم اینکه اغلب شاگردان کمال‌الملک از شاخص‌های نقاشی ایرانی فاصله گرفتند و تجربه نقاشی غربی را سرلوحه کار خود قرار دادند چرا این اتفاق در مورد صدرالدین شیرازی نیفتاد؟

هنرستان کمال‌الملک شاگردان را در رشته‌های فراوانی آموزش می‌داد. این هنرستان رشته‌هایی چون صنایع دستی و قالیبافی هم داشت. برخی از شاگردان کمال‌الملک، مینیاتور (نگارگری) و مجسمه‌سازی و … را کار می‌کردند اما در عرصه نقاشی، اکثرشان دنباله‌روی کمال‌الملک شدند و مکتب کمال‌الملک ایجاد شد. قضیه پدر من کمی متفاوت بود، چون به شیراز برگشت و به تدریج رجعتی به دوران گذشته و زمانی که با فرصت الدوله کار می‌کرد، زد و به همین دلیل، شیوه کاری او به واسطه دوری از تهران و اثرپذیری از فرصت‌الدوله با سایر شاگردان کمال‌الملک کمی تفاوت کرد.

* آیا می‌توان گفت کارهای پدرتان و شما میراثی از مکتب کمال‌الملک است. لطفاً در این مورد توضیح دهید.

اگر در نمایشگاه دیده باشید، ۳ اثر هست که در این دوران می‌گنجد. من مدتی به تهران رفتم و مقداری از سبک «گل و مرغ» دور شدم و کاری با عنوان «دختر خدمتکار» دارم که در این اثر می‌توانم بگویم در آن بتوانید نشانه‌هایی از سبک رئال کمال‌الملک ببینید. همچنین پدرم هم کارهای زیادی دارد که در سبک و مکتب کمال‌الملک جای می‌گیرد اما به تدریج از این مکتب جدا شد. شاگردان زبده کمال‌الملک از جمله اسماعیل آشتیانی، کسانی بودند که به سبک و شیوه کمال الملک وفادار ماندند و این شیوه را ادامه دادند. تعدادی از شاگردان کمال الملک نیز به اروپا رفتند و بازگشتند و کمی تغییر رویه دادند اما تمامی شاگردانی که به صورت مستقیم شاگرد کمال الملک شمرده می‌شدند و شاگردانِ شاگردان نیز به همین شیوه ادامه دادند که اینها مجموعاً به عنوان مکتب کمال الملک محسوب می‌شود.

نجواهای هنرمند نقاشی که از پاپ آرت به سبک شخصی رسید
از راست: گل و مرغ (برداشت از لطفعلی شیرازی)، درویش نوجوان (خودنگاره)، دختر خدمتکار

* دهه‌های ۴۰ و ۵۰ زمانی بود که نوگرایی در قالب‌های هنری ایران و به ویژه نقاشی ایرانی رواج داشت و من فکر می‌کنم که شما در آن دهه‌ها در آمریکا تشریف داشتید و البته با این سبک در آنجا نیز مواجه بودید. البته می‌دانم که از آن سبک خوشتان نیامد بنابراین ادامه‌اش ندادید هرچند برخی از آثار موجود در نمایشگاه «همسفر با آفتاب» پاپ آرت هستند. در میان آن نسل نوگرایی که در ایران یا دنیا دیده‌اید، شما به کدام نسل احساس قرابت بیشتری داشتید؟

من از همان زمان کودکی و در شیراز به واسطه آن‌که پدر نقاش بود، با آثار هنرمندان معاصر آشنا بودم و وقتی به تهران رفتم به واسطه حضور در نمایشگاه‌ها، بیش از پیش با نقاشانی که سبک مدرن را پیش می‌بردند، آشنا شدم منتها زمانی که به آمریکا رفتم، توانستم هنر مدرن غرب را از نزدیک لمس کنم. البته من به اروپا هم رفته بودم، چون در ابتدا می‌خواستم تحصیلاتم را در فرانسه ادامه بدهم اما وقتی به فرانسه رفتم، آنجا را برای ادامه تحصیل مناسب ندیدم بنابراین به آمریکا رفتم و در آنجا ماندم.

آن روزها ۳ سبک بر دانشکده‌های هنری و هنرمندان قالب شده بود؛ یکی از این سبک‌ها «پاپ آرت» بود که در آمریکا شکل گرفت. سبک‌های دیگر «اکسپرسیونیسم» و «مینی مالیسم» بودند. بله، شما درست گفتید، من زیاد با این سبک‌ها ارتباط برقرار نکردم اما من هم هم‌رنگ جماعت شدم و یک سال تا یک سال و نیم کارهایی را در سبک‌های مذکور ترسیم می‌کردم و سپس سبک‌های پاپ آرت و اکسپرسیونیسم را کنار گذاشتم. البته تجربه کار در قالب آن سبک‌ها خوب بود، چون آثار من کپی کارهای دیگران نبود. آثار من از تجربه‌های گذشته‌ام تأثیر پذیرفته بودند و کمی متفاوت‌تر از آثار هم‌کلاسی‌هایم بودند. باید بگویم که مینی‌مالیسم هنوز در همه کارهای من جا دارد.

در واقع باید بگویم که من در تابستان سال دوم دانشگاه در آمریکا، به دوران شیراز و ایران برگشتم و مجموعه‌ای با عنوان «مثلث‌ها» را پس از ترسیم ۱۵ یا ۲۰ اثر مشابه، تکمیل کردم. این اثر که هم‌اکنون با قطع مرقع‌های ایرانی در موزه هنرهای معاصر تهران قابل مشاهده است، در دانشگاه با انتقاد اساتید و دانشجویان مواجه شد و من سرخورده شدم اما کارم به شکلی دیگر ادامه پیدا کرد.

* در واقع می‌توان گفت شما از سبک‌های مدرن غربی و هنرمندان آنها متأثر نشدید؟

نمی‌توان گفت که متأثر نشدم. در واقع من به واسطه تجربه، از آن سبک‌ها متأثر شدم یعنی آموختم که سبک‌های مختلف چه ویژگی‌هایی دارند و توانستم آثاری را ترسیم کنم که اگرچه عیناً مشابه آثار هنرمندان دیگر نیستند اما نشانه‌هایی از سبک‌های کاری آنها را دارند.

سبکی که من پس از کشیدن مجموعه «مثلث‌ها» در پیش گرفتم نیز بعدها از نظر اندازه تغییر پیدا کرد یعنی درست زمانی که آثار هنرمندان آمریکایی و اروپایی چند متری بود و فضای نمایشگاه‌ها و موزه‌ها نیز تحت تأثیر ارتفاع این آثار، بلندتر شده بود، اندازه کارهای من با توجه به قدرت بدنی‌ام به تدریج از اندازه مرقع‌های ایرانی هم کوچک‌تر می‌شد و نهایتاً به اندازه ۱۱ سانتی‌متر در ۸ و نیم سانتی‌متر رسید که شما در نمایشگاه «همسفر با آفتاب» نیز این آثار را دیده‌اید. به هر حال، کارهای کوچک ظریف‌تر و دقیق‌تر از آثار دیگر می‌شوند و نیاز به قدرت بدنی دارند. باید تاکید کنم که اندازه فعلی آثار من به صورت طبیعی شکل گرفته و این‌گونه نیست که من آن را انتخاب کرده باشم.

من در ابتدا فقط می‌خواستم کارهایم را کوچک کنم اما بعد متوجه شدم که این کار از هر نظر برایم خوب است، بنابراین کار را ادامه دادم و به تدریج متوجه وجود عناصر دیگری شدم. آن عناصر به من کمک می‌کردند که اندازه دلخواهم را حفظ کنم. من اندازه کارهایم را کوچک کردم تا بتوانم به راحتی آنها را حمل و نقل کنم. از طرف دیگر کارهای من به حدی کوچک بودند که می‌توان گفت فقط یک مخاطب می‌توانست از نزدیک و به صورت دقیق آنها را مشاهده کند اما کارهای بزرگ به قدری گسترده هستند که مخاطبان زیادی آنها را از دور نگاه می‌کنند.

به مرور زمان کارهای من در دانشگاه، قبول شدند و نظر مثبت دیگران را جلب کردند. آثار من دیگر نگارگری نبودند و المان‌های آشنایی را برای پیروان هنر معاصر آن دوره یعنی «هنر مدرن» داشتند.

فکر می‌کنم از آنجایی که آثار شما توجه زیادی به مخاطب دارد، می‌خواستید به آثار بزرگ و مخاطب‌ستیز آن زمان اعتراض کنید. در واقع خواستید هنر مدرنی را که همگان بر اندازه بزرگ آن تاکید داشتند، در قطع کوچک ترسیم کنید که به مفهوم کلمه مینی‌مال نیز می‌توان اشاره کرد. این درست است؟

در آثار من هنوز تأثیراتی از مینی‌مالیسم وجود دارد، به ویژه زمانی که به ژاپن رفتم این موضوع بهتر مشخص شد.

بله درست است؛ می‌توان گفت اعتراض، اما در واقع من در نقطه مقابل هنرمندانی که آثار بزرگ را می‌کشیدند، قرار گرفتم. آمریکایی‌ها می‌گویند بزرگ همیشه خوب است و بنابراین این حس اجتماعی روی هنر هم تأثیر گذاشته است. البته هنرمندان اروپایی هم کارهایی را در سایز بزرگ انجام داده‌اند که گرنیکای پیکاسو معروف‌ترین آنها است. برخی از کارهای مونه همچون «گل‌های نیلوفر آبی» هم پانوراما و چندین متر است اما در آمریکا به دلیل اینکه حسی اجتماعی حاکم بوده است، آثار بزرگ باب شد.

در واقع می‌توان گفت که کارهای من حالت نجوا دارند و مخاطب را به خلوت می‌برند، یعنی مخاطبی که به آثار من نزدیک می‌شود، کاملاً از اطراف غافل می‌شود؛ این همان نتیجه درستی است که دوست داشتم اتفاق بیفتد. در نقطه مقابل کارهای من، کارهای بزرگی که آن زمان ترسیم می‌شد، حالت فریاد و تشر دارند.

* فکر می‌کنم در آن دهه‌ها موسیقی غرب نیز تحت تأثیر این جریان و سبک اعتراض‌گونه قرار گرفت که سبک‌های راک و پاپ متولد شدند…

بله همین طور است.

* در ادامه دوست دارم کمی درباره هنر ژاپنی صحبت کنیم. چه شد که شما به ژاپن سفر کردید؟ و از عناصر هنر ژاپنی به ویژه رنگ و خوشنویسی در آثار خود بهره گرفته‌اید؟ در جایی خواندم که شما خط بسیار سخت ژاپنی را آموختید و آن را با هنر سنتی ایرانی تلفیق کردید.

من در حقیقت به خاطر اینکه پدرم هنرمند بود، از کودکی با کارهای ژاپنی آشنا بودم. بعد هم که به آمریکا رفتم، علاقه زیادی به حضور در کلاس‌های فرهنگ و هنر ژاپنی داشتم بنابراین با آن‌ها آشنا شدم و فلسفه‌ای را که پشتشان است، فهمیدم. همچنین، مهاجران ژاپنی در دانشگاه برکلی آمریکا زیاد بودند بنابراین من آثار ژاپنی را در آنجا بیشتر دیدم. من با بورسیه به دانشگاه برکلی رفته بودم و زمانی که دوره ارشد را به پایان رساندم، بورسیه‌ام قطع شد بنابراین برای ادامه تحصیل با مساله مواجه شدم اما خوشبختانه استادم پیشنهاد کرد که یک ترم مرخصی بگیرم.

مرخصی گرفتن مشکل بود اما من با کمک آن کار را انجام دادم و در همان مدت یک ترم، نمایشگاه‌هایی را برگزار کردم. یکی از آن نمایشگاه‌ها در ژاپن دایر شد و من یک ماه ژاپن را گشتم. بعدها که به آمریکا برگشتم، خیلی دلم می‌خواست که به ژاپن بروم و قبل از اینکه فارغ‌التحصیل شوم، تصمیم گرفتم که به ژاپن بروم البته همه دوستان و آشنایان می‌گفتند این کار از نظر منطقی درست نیست، چراکه با فرهنگ آمریکا آشنا شدم و فرصت‌های شغلی نیز در اینجا دارم ولی در ژاپن چنین شرایطی حاکم نیست! اما من با آگاهی از همه این موارد، به راهی سخت و نامعلوم رفتم و مدتی پس از رفتن به ژاپن، یک کار تمام وقت بسیار عالی در کیوتو پیدا کردم و اگر آن کار در توکیو برایم ممکن می‌شد، نمی‌پذیرفتم چون می‌دانستم که اساس فرهنگ ژاپن در کیوتو مستقر است. بعد از آن، ۴ سال به زبان انگلیسی در یک دانشگاه آمریکایی تدریس کردم و سپس کار طولانی‌تری را پیدا کردم.

در اینجا باید بگویم که در ابتدا به صورت آگاهانه هیچ تغییری در کار من ایجاد نشد. در واقع یکی از مجموعه‌هایی که من در آمریکا انجام می‌دادم، نیمه‌تمام بود. آن مجموعه که قرار بود در کتاب یک خانم شاعره آمریکایی چاپ شود، در ژاپن تمام شد. در واقع آن مجموعه در آمریکا شروع و در ژاپن تمام شد و من فهمیدم که به واسطه تغییر محل زندگی‌ام، تغییراتی در آن ایجاد شده است. این تغییرات بعدها خیلی ملموس‌تر بود به گونه‌ای که خودم می‌توانستم آنها را تجزیه و تحلیل کنم. سپس تغییرات آگاهانه‌ای در کارم انجام شد و همینطور تا امروز ادامه پیدا کرد.

توصیه هنرمند نقاش به جوانانی که دنبال راه تازه هستند/ ثبت تکنیک ابداعی در آلمان

* دیدگاه شما درباره هنرهای تجسمی ایران چیست؛ یعنی از گذشته تا امروز چه تغییراتی داشته است و چه آینده‌ای را می‌توان برای آن متصور شد؟

من در ۲۰ سال اخیر با تعداد زیادی از جوانان آشنا شدم و فکر می‌کنم که آنها نسل آینده در هنر ایران باشند، البته ما پیشکسوت‌هایی داشته و داریم که مطرح هستند. متوجه شده‌ام که هنرمندان جوان همیشه به دنبال راه تازه می‌گردند تا بتوانند کمبودها را پر کنند. این کار نیاز به صرف وقت دارد و من این را می‌دانم و می‌فهمم بنابراین به طور قطع آینده مثبتی را برای هنرهای تجسمی ایران پیش‌بینی می‌کنم. تعدادی از جوانان ایرانی که در خارج از کشور هستند نیز به دنبال پر کردن خلأها هستند. آنها در برخی مواقع، مساله هویتی دارند و اگر بخواهند می‌توانند این مساله را در کارشان حل کنند. به احتمال زیاد خروجی کارشان هم خوب خواهد شد.

اخیراً متوجه شدم که چنین معضلی در ایران هم وجود دارد، یعنی تعدادی از دانشجویان هنر مردد هستند که باید چه کار کنند. البته من هم در آمریکا چنین وضعیتی را داشتم اما با تلفیق هنر غرب و شرق مساله را حل کردم اما آن تلفیق بعدها به صورت عمدی کنار گذاشته شد. تلفیق درست هنر غرب و شرق کمی سخت است و من به تدریج به جایی رسیدم که آن کار را به درستی انجام دادم. تا به حال کسی به من نگفته که چرا المان ایرانی در کارهایم نیست، چون این المان‌ها در کارهایم هستند و مخاطب آگاهانه یا ناآگاهانه آنها را می‌پذیرد.

* شما تجربه‌ای از سنت تا پست‌مدرن را در دوره حرفه‌ای خود شناخته و به تصویر کشیده‌اید که بر همین اساس، شاید بتوان گفت تجربه تاریخ معاصر نقاشی ایران در زندگی فرخ شایسته خلاصه شده است و شما در این گفتگو ذکر کردید که این مسیر و سفر قهرمانی را سخت اما به صورت تجربه‌های به دنبال هم و رو به رشد طی کردید. مهم‌ترین دستاورد شما برای کسی که در آغاز این سفر قهرمانی است، چیست و جوانان هنرمند باید به چه شاخص‌های توجه بیشتری داشته باشد؟

بله، همین‌طور است. طی کردن این مسیر به زمان نیاز دارد و من فکر می‌کنم که بهترین راه برای گریز از بحران فکری و کاری، انجام کارهای هنری است که بعضی از محدودیت‌ها را برداریم و بعضی از محدودیت‌ها را بگذاریم. مثلاً من در یک مرحله تصور کردم که باید اندازه کارهایم را تغییر بدهم اما آثارم این اجازه را نداده‌اند. من خوشنویسی ژاپنی و چینی را می‌شناختم اما بعد از سفر به ژاپن آن را به صورت دقیق و با دنبال کردن روشی که وجود دارد، تجربه کردم. روش خوشنویسی ژاپنی یا «شودو» بیشتر ذهنی است و شخص خوشنویس راهش را باید از ساختن مرکب شروع کند، چراکه معتقدند ساختن مرکب فکر را آزاد می‌کند. سپس، فرد باید روش در دست گرفتن قلم مو و استفاده از آن را بیاموزد و تمرین کند. این خیلی برای من جالب بود و آن را خوب انجام می‌دادم.

من بعد مدتی سعی کردم که خوشنویسی ژاپنی را وارد نقاشی کنم و ۲ دلیل برای انجام این کار داشتم؛ اولین دلیل تازه بودن کار بود و دلیل دوم نیز این بود که کارهایم احتیاج به وقت گذاشتن دارد و هنرمند باید مدت زیادی را در یک‌جا بنشیند. مثلاً یکی از کارهای کوچک پس از صرف ۸۰ ساعت، ترسیم شد. من پس از ۲ یا ۳ ساعت در یک جا نشستن، خسته می‌شوم و برای رفع خستگی از خوشنویسی ژاپنی استفاده می‌کنم تا نقاشی‌های بسیار سریعی ترسیم کنم. خوشنویسی ژاپنی فکر و ذهن را آماده می‌کند و انجامش به شدت سریع است و باید باشد. در نمایشگاه «همسفر با آفتاب» نیز ۳ مجموعه را می‌بینید که به واسطه تلفیق خوشنویسی ژاپنی با نقاشی انجام شده‌اند.

توصیه هنرمند نقاش به جوانانی که دنبال راه تازه هستند/ ثبت تکنیک ابداعی در آلمان
آثار بخش «می جی قاجار»

* یکی از بخش‌های نمایشگاه «همسفر با آفتاب»؛ بخش «می جی قاجار» بود که عنوان این بخش برای من جذابیت داشت. این بخش اختصاص به مجموعه‌ای از پرتره‌های حک شده روی چینی‌های شکسته دارد. کمی درباره این بخش توضیح بدهید و اینکه چطور این مجموعه خلق شد؟

از زمانی که خوشنویسی ژاپنی را با مدیای آب‌رنگ شروع کردم، اندازه کارهایم هم کمی بزرگ‌تر شد چون ایجاب می‌کرد. مجموعه آخر من با عنوان «می جی قاجار» است. در واقع قبل از آنکه برای تحصیل به خارج از کشور بروم، کلیپی از یکی از وزرای دوران گذشته دیدم و در آن کلیپ صحبت از دوره قاجار شد و من تحت تأثیر آن صحبت‌ها قرار گرفتم. بعد از آنکه بازنشسته شدم، کار تهیه مجموعه «می جی قاجار» را شروع کردم و این مجموعه به مرور تهیه شد. در ابتدا مطالعه و بازخوانی کردم و سپس فضایی را ایجاد کردم که در آن «می جی» و «قاجار» موازی هم قرار بگیرند.

دوران «می جی» در ژاپن و «قاجار» در ایران هم‌زمان بوده است و ۲ کشور مذکور از نظر تاریخی و زمانی شباهت‌های زیادی با هم دارند، مثلاً این ۲ کشور در یک دوره مشابه با غرب آشنا شدند اما نوع برخوردشان با آن متفاوت بوده است. در حقیقت ژاپنی‌ها غرب را وارد کردند و سپس دوران «می جی» را شکل دادند. فضای کشور ژاپن در دوران «می جی» باز شد و در آن دوران، قانون اساسی جدیدی نوشته شد و مجلسی شکل گرفت. البته این نکته مهم است که ژاپنی‌ها برخورد دقیقی با غرب داشتند.

من زمانی که وارد سبک هنری ترکیب خوشنویسی ژاپنی با نقاشی سنتی ایران شده بودم، هیچ وقت پرتره کار نکرده بودم و در زمان تهیه مجموعه «می جی قاجار» هم نمی‌خواستم پرتره بکشم بنابراین کارهایم را به شکل سابق انجام دادم و به طرف نقاشی روی ظرف و ظروف رفتم و با طرز تعمیر کردن ظروف شکسته آشنا شدم.

در مجموعه «می جی قاجار» ۴۲ شخصیت تاریخی ژاپنی و ایرانی روی بشقاب‌ها و قوری‌ها نقاشی شد و در کنار آن ظروف به ۲ شکل متفاوت تعمیر شدند.

ژاپنی‌ها با طلاکوبی ظروف را تعمیر می‌کنند و ایرانی‌ها آن کار را با بندزنی به نتیجه می‌رساندند. با این روش، ایرانی‌ها ظروف شکسته را بی ارزش می‌کردند اما ژاپنی‌ها به آن ظروف ارزش افزوده می‌دادند که اتفاقاً هنر گرانی هم محسوب می‌شود. در واقع در این مجموعه خواستم تلفیق این ۲ هنر ایرانی و ژاپنی را به تصویر بکشم.

یکی از نکات جالب توجه در آثار مدرن شما به ویژه تابلوهایی که «پاپ کورن» نام دارند این بود که رنگ در آنها به گونه‌ای متفاوت دیده می‌شود، انگار رنگ‌ها که اغلب تم قرمزی بیشتری دارد، به صورت نقطه‌گذاری شده هستند. در این تابلوها رنگ و ترکیب‌بندی آثار، من را به یاد رنگ برخی آثار کاندینسکی انداخت. ممکن است کمی درباره این شیوه رنگ‌گذاری صحبت کنید.

من در مقاطع مختلف زندگی‌ام به هنرمندان جهان اهمیت دادم که یکی از آنها، واسیلی کاندینسکی بود ولی اصولاً کارهای من با راه و روش کاملاً متفاوتی تهیه شده‌اند و در قالب سبکی ابداعی قرار می‌گیرند.

من در آثارم فقط از ۳ رنگ اصلی زرد، سرخ (قرمز) و آبی در کارهایم استفاده می‌کنم و رنگ قبل از اینکه روی بوم یا کاغذ بیاید، ترکیب نمی‌شود و روی اثر مخلوط می‌شود؛ یعنی تکه رنگ‌هایی به صورت مستقیم از روی رنگ برداشته می‌شود و مستقیم روی بوم یا کاغذ می‌رود. تعداد تکه رنگ‌ها به قدری زیاد می‌شود که روی هم انباشته می‌شوند و یک شبکه ۳ بعدی بسیار نازکی به واسطه شفافیت رنگ و آب تشکیل می‌شود. در آثارم هیچ وقت از رنگ سیاه استفاده نمی‌کنم و این تکنیک رنگ‌گذاری من، هم اکنون در آلمان در مرحله ثبت شدن قرار گرفته است چون در دنیا بی‌نظیر است.

* این تکنیک عنوانی هم دارد؟

خیر، هنوز اسمی ندارد. ثبت تکنیک کاری‌ام به من پیشنهاد شد. این تکنیک نقطه پرداز یا نقطه گذاری نیست البته ممکن است به قدری ظریف شود که صورت نقطه را پیدا کند.

* این همان تکنیکی است که پوستر نمایشگاه «همسفر با آفتاب» را نیز طراحی کردید؟

خیر، پوستر نمایشگاه «همسفر با آفتاب» را از تجمیع تعداد بسیاری از آثارم طراحی کردم که در نهایت چهره من را شکل داده است.

* از آنجایی که تجربه زیست هنرمند برای هنرجویان و هنرآموزان مهم است و نقش مهمی دارد، آیا کتابی از کارها و زندگی شما منتشر شده یا خواهد شد؟

کتابی با عنوان «مینیاتورهای نوین» که شامل گزیده‌ای از آثار من است، ۴ سال قبل به همت انتشارات پیکره چاپ شد. من آن روزها نمایشگاهی در مجموعه نیاوران داشتم. محمدرضا امینی که استاد دانشگاه شیراز است، آن کتاب را نوشته است. او در این کتاب همچنین، زندگینامه من را روایت و از نظر خودش نیز آثارم را تحلیل کرده است.

لینک کوتاه : https://yektahonar.ir/?p=24100

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

برچسب ها
انجمن سینمای جوانان ایران بنیاد سینمایی فارابی تئاترشهر تولید فیلم کوتاه جشنواره فیلم شهر جشنواره فیلم فجر جشنواره فیلم کوتاه تهران جشنواره موسیقی فجر حوزه هنری خانه سینما خانه هنرمندان ایران درگذشت هنرمندان سازمان سینمایی سینماحقیقت سی و نهمین جشنواره فیلم کوتاه تهران سی و نهمین جشنواره موسیقی فجر سی و چهارمین نمایشگاه کتاب تهران شانزدهمین جشنواره سینماحقیقت شبکه دو سیما شبکه سه سیما شبکه های سیما شبکه یک سیما شورای پروانه ساخت شورای پروانه نمایش علیرضا قربانی فیلم مستند فیلم کوتاه محمد خزاعی رئیس سازمان سینمایی محمد خزاعی رییس سازمان سینمایی محمدمهدی اسماعیلی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی موزه هنرهای معاصر تهران نمایشگاه کتاب تهران هشتمین جشنواره بین المللی فیلم شهر هفدهمین جشنواره سینماحقیقت هنر و تجربه پاتوق فیلم کوتاه پانزدهمین جشنواره سینماحقیقت چهلمین جشنواره بین‌المللی فیلم کوتاه تهران چهلمین جشنواره فیلم فجر چهلمین جشنواره فیلم کوتاه تهران چهل و دومین جشنواره بین المللی فیلم فجر چهل و دومین جشنواره فیلم فجر چهل و سومین جشنواره فیلم فجر چهل و یکمین جشنواره فیلم فجر چهل و یکمین جشنواره فیلم کوتاه تهران